کتاب داستان

وبلاگ داستان های ایرانی

کتاب داستان

وبلاگ داستان های ایرانی

۸ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مهاجرت

نیما جوان بیست و هشت ساله خوش برخورد و مودبی بود که در یکی از روزهای پایانی پاییزی به نزد من آمد. از چهره و کلامش مشخص بود که مشکل او بیشتر جنبه مشاوره دارد تا روان درمانی. من بعد از این سال‌ها دیگر یاد گرفته بودم که مراجعه‌کننده‌ام را با همان نگاه اول آنالیز کنم و متوجه شوم که مشکل او در چه بخشی مستتر شده است. حدسم در مورد نیما درست بود. او آشفته و پریشان نبود، اما چنان غمی در درونش رخنه کرده بود که آن را به راحتی از کلام و نگاهش می‌شد حدس زد. او را دعوت به نشستن کردم و از او خواستم تا مشکلش را بگوید. از طرز کلام و رفتار نیما هویدا بود که پسری تحصیلکرده و با خانواده است. او سر حرف را این‌گونه باز کرد که:

  • اسرا خوبیان
  • ۰
  • ۰

برادر

یک ساعت بیشتر به مراسم عقدمان نمانده بود و من و بهرام داخل اتاق انتظار آرایشگاه عروس نشسته بودیم و انتظار آمدن بابک (برادر شوهرم) را می‌کشیدیم. قرار بود ساعت 14 ماشین را بیاورد تا ما سر فرصت به مراسم عقد که ساعت 16 بود برسیم. اما حالا ساعت 15 بود و از او خبری نبود. دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشید که مبادا دیر شود. اما وقتی می‌دیدم بهرام اینطور با خیال راحت نشسته، کفرم بیشتر در می‌آمد. بالاخره گفتم:

  • اسرا خوبیان
  • ۰
  • ۰

قضاوت زود هنگام

از روز اولی که شرکت را راه انداختم، هر ماه روز سی‌ام حقوق‌ها را پرداخت می‌کردم اما آن ماه به علت بروز کمی مشکلات نتوانستم سر موقع حقوق‌ها را پرداخت کنم اما درست از همان روز اول تاخیر فهیمه هر بار به شوخی می‌گفت: یوسف من برای چها روز دیگه حتما حقوقم رو می‌خوام‌ها! ومن با این‌که می‌دانستم او شوخی می‌کند اما چون یقین داشتم این پول تا آن روز حاضر خواهد شد قولش را دادم اما آن ماه همه چیز به ضرر من بود و چون چند مشتری حساب‌شان را تسویه نکردند پرداخت حقوق آنقدر به تعویق افتاد که روز چهارم نیز نتوانستم حقوق‌ها را پرداخت کنم آن روز از صبح فهیمه شاید ده بار سراغ حقوقش را گرفت ومن که می‌دیدم او حرفش را جدی می‌زند کم‌کم داشتم از رفتارش دلخور می‌شدم. بالاخره پس از این‌که شرکت تعطیل شد و هیچ یک از کارمندان هم بابت دیر کردن حقوق‌شان اعتراض نکردن فهیمه سراغم آمد و خیلی جدی گفت:

  • اسرا خوبیان
  • ۰
  • ۰

یک عمر زندگی

بالاخره روز بازنشستگی‌ام رسید. آخرین روزی که مشغول کار در این بیمارستان قدیمی هستم. حس غریبی است. هم باید با شغلی که دوستش دارم خداحافظی کنم هم از زیر یک عالمه فشار و سختی کار راحت می‌شوم. دوری در بخش زدم، پزشکی که امروز در بخش بود با لبخند سراغم آمد. سپیده زایشگاه بدون تو میشه یه جای ترسناک، بدون تو با این همه مامای جوون ترسو و بی‌تجربه چه خاکی توی سرم بریزم؟ خندیدم. گفتم خانم دکتر عوضش نمیگی یه بیمارستان از دست اخلاق من راحت می‌شن؟ او هم قهقهه زد. به خاطر اخلاق خشک و عصبی من کل بیمارستان به من لقب خانم گودزیلا داده بودند. متاسفانه فقط در کار این طور نبودم. در زندگی شخصی هم اطرافیانم من را شخصی بی‌احساس تلقی می‌کردند. به بچه‌هایی فکر کردم که در آن بیمارستان به دنیا آورده بودم و تعدادی از آنها الان باید بیست و پنج سال به بالا باشند. به بیمارها، اشک‌ها، لبخند‌ها و خاطرات عجیب بخش فکر می‌کردم. شیفتم که تمام شد وسایلم را برداشتم، به تک تک اتاق‌ها سر زدم با همکارهایم خداحافظی کردم و پشت ماشین نشستم و به سمت خانه حرکت کردم. با خودم فکر می‌کردم چه قدر زود گذشت. در خانه کسی منتظر من نبود. کلید انداختم و رفتم تو، لباس عوض کردم و چای آماده کردم و نشستم.

  • اسرا خوبیان
  • ۰
  • ۰

فیروزه

در یکی از روزهای گرم تابستانی فیروزه به نزد من آمد... فیروزه زنی حدودا نزدیک به چهل ساله بود که از ظاهرش می‌توان تشخیص داد که نمونه یک زن از طبقه متوسط رو به بالا است.در نگاهش تشویش اضطراب به خوبی نمایان بود... اما در کل با چند کلمه صحبت می‌شد فهمید که این تشویش از موضوعی نشات می‌گیرد و اگر از آن عبور کنیم می‌بینیم که او زنی نرمال و آرام و استاندارد است.

  • اسرا خوبیان
  • ۰
  • ۰

دکتر الف

در باور عمومی این‌گونه است که مشکلات و فشار‌های روحی و روانی همواره با واکنش‌های منفی خود را نشان می‌دهند که باید بگویم به هیچ وجه چنین نیست و در واقع به خاطر همین است که شما متوجه بیماری‌های روحی خیلی از افراد و حتی خودتان نمی‌شوید.

مثلا شما همیشه فکر می‌کنید که افسردگی مترادف است با تنهایی و گوشه‌نشینی و گریه کردن... غم و اندوه مترادف است با سکوت و گریه... استرس و اضطراب یعنی فردی بی‌قرار و دستپاچه

خب باید بگویم اگرچه این واکنش‌ها وجود دارد و هست... اما به هیچ وجه تمام ماجرا نیست... مثلا آیا می‌دانید خیلی از افراد افسرده، حتی با درجه حاد و شدید در مواجهه با این بیماری بی‌رویه و غیرمنطقی شروع به رفتن مهمانی، دورهمی و غیره می‌کنند و سعی می‌کنند بگویند و بخندند؟... یا می‌دانستید خیلی از آدم‌های تنها بدون هیچ منطقی با هر کسی که آشنا می‌شوند سعی می‌کنند با او صمیمی شوند و رفت و آمد کنند و همواره شمار دوستان خود را چک می‌کنند... بدون آن‌که ریشه بیماری‌اش درمان شود.

یا ما فکر می‌کنیم نرسیدن به سر و وضع و نگاه بی‌فروغ و لباس‌های تیره نشان آدم‌های مشکل‌دار از لحاظ روحی است... اما در موارد زیادی هم واکنش‌های برعکس هم دقیقا نه تنها از سر زندگی و شادابی و روحیه بالا نشات می‌گیرد، که ریشه در بیماری‌های عمیق و جدی روحی و روانی دارد.

 

  • اسرا خوبیان
  • ۰
  • ۰

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

  • اسرا خوبیان
  • ۰
  • ۰

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

  • اسرا خوبیان